loading...

آ خدا ( وب مهربانی )

برنج از شمال آورده بودن واسه فروش...یکی تو کف دستش ریخت و شروع کرد ورانداز کردن ظاهرش.یکی از ته دل،‌هایی کرد و جلو بینیش گرفت!یکی چند دونه ش رو انداخت تو دهانش ...

بازدید : 505
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 19:49
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آ خدا ( وب مهربانی )

برنج از شمال آورده بودن واسه فروش...
یکی تو کف دستش ریخت و شروع کرد ورانداز کردن ظاهرش.
یکی از ته دل،‌هایی کرد و جلو بینیش گرفت!
یکی چند دونه ش رو انداخت تو دهانش و با احتیاط مشغول جویدنشون شد.
نوبت به حاجی رسید گفت:
تا توی دیس نبینم، نظری ندارم!!

میخوام بگم آدمام اینجوری اند
تا وقت استفاده کردنشون نشده به رنگ و روشون نمیشه اعتماد کرد، به عطر و بوشون، به تعریف وتمجیدی که میکنن و یا ازشون میشه

انتخابات در پیشه و بازار ادعا و لاف زنی داغ.
مراقب باشیم سرمون کلاه نره

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 155
  • بازدید کننده امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 156
  • بازدید ماه : 157
  • بازدید سال : 300
  • بازدید کلی : 8583
  • کدهای اختصاصی